پسر باهوشم
شاهکار های عزیز دلم : یک روز داشتم با دهن بادکنک باد میکردم رفتی تلمبه بادکنک رو از کلبه آوردی دادی دستم منظورت این بود که با این باد کن اون موقع دلم میخواست انقدر بچلونمت تا روغنت در بیاد کنترل تلویزیون رو برمیداری به هر جهتی که نشسته باشی میچرخی طرف تلویزیون و کنترل رو به سمتش میگیری امروز دو سه تا تکه تخم مرغ پخته شده و چند تا دونه کشمش ریختم تو بشقابت تا شما با اونا سرگرم باشی که من بتونم بهتون صبحانه بدم که با یه حرکت حسابی غافلگیرم کردی دونه دونه کشمش ها رو از تو بشقاب ریختی بیرون وفقط م مرغ ها رو نگه داشتی الهی دورت بگردم با این کارای شیرینت یک روز داشتی شیشه میز مبل روگاز میگرفتی بابا اومد سمتت و گفت پسری...
نویسنده :
رفیق
15:30